حکایت زندگی ما پسرا، دخترا رو نمیدونم! ( به ساعت گذاشته شدن پست توجه شود)

ساخت وبلاگ

ساعت پنج باید برم کافه (سر کار) الان باید باید برم خونه ( ربع ساعت حد اقل طول میکشه)، دوش بگیرم ، غذا بخورم، موهامو سشوار بکشم ، و آماده شم و برم که مسیر حد اقل پنج دقیقه راهه . و احمد رضا هنوز بیدار نشده که راه بیفتیم..

 

*اینا مث همونه که قرار بود بیست و سه سالگی زن بگیرم ، الان دارم میرم تو بیست و دو ،هنوز نه لیسانس گرفتم ، نه خدمت رفتم...

نه پای ماندنم اکنون ،نه بال پرواز است.....
ما را در سایت نه پای ماندنم اکنون ،نه بال پرواز است.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1yekidigar4 بازدید : 170 تاريخ : جمعه 1 ارديبهشت 1396 ساعت: 15:08